قاصدک گمنام

قاصدک گمنام

قاصدک گمنام

قاصدک گمنام

شهید مدافع حرم سیدمرتضی موسوی

پنجشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۳۴ ق.ظ

موعد دیدار با خانواده شهید

98/1/8

مشهد خ مسلم 


سید مرتضی موسوی   نام پدر : باباعلی      نام مادر: بی بی وسیله موسوی

تاریخ تولد 71/9     تاریخ شهادت: 93/3/29

محل تولد: افغانستان       محل شهادت: دمشق        گلزار : پیشوای ورامین

سخنران: خواهر دژنه

مداح: برادر بامشکی


پای صحبت های مادر شهید:

6 فرزند دارم یک دختر و 5 پسر

سید مرتضی پسر سوم بود

پدرش افغانستان رانند ه بود اینجا کارگر ساده است

وقتی مرتضی را باردار بودم خواب دیدم کاروان حضرت زینب آمده دست بلند کردم ما را چیزی بدهد ما را دو تا خالک دادن گفتن بچه ات پسره اسمش را بزار مرتضی، بچه ام ک به دنیا آمد اسمش را گذاشتند بدرالدین و به خواب من خندیدند تا این که مریض شد دوباره خواب دیم گفتند مگر نگفتم اسمش را مرتضی بگذار 

ما قم بودیم از آنجا مرتضی 14 ساله بود رفتیم افغانستان آنجا 3-4 سال رزمنده بود با وهابی ها می جنگید

یک روز خبر آمد سیدمرتضی را آتش زدن و از پشت گردن زدن همه در خانه جمع شدیم و نگران بودیم تا این که سید مرتضی گوشی را جواب داد یکی از دوستان هم نامش را شهید کرده بودند چند تا دیگه از دوستانش را هم کشتند می گفت ما از ناموس افغانستان دفاع می کنیم خیلی جرأت داشت همیشه زندگیش در خطر بود برای همین سید مرتضی را فرستادیم ایران

4 سال ایران بود که یک روز تماس گرفت کابل گفت مادر می خواهم بروم سوریه گفتم التماس دعا

پسرم مصطفی که از مدرسه برگشت گفت سوریه جنگه بین شیعه و سنی و خطر داره

زنگ زدم مرتضی نرو گفت اگر حرم حضرت زینب را خراب کنن من نمی تونم سرم را بالا بگیرم گفتم خب برو روزی بود که اباعبدالله از خیلی ها یاری خواست ولی بعضی غافل بودن گفتم تو مسافری همسر داری ولی برو

ولی از آن روز به دلم بود که اینجا شهید نشده آنجا میره

دفعه آخر نگفت میره سوریه ولی پیام می داد مادر ما خاک پای توام

آخر ماه شعبان بود پسر دیگرم زنگ زد بیا عروسیش ، من با ذوق لباس برداشتم از میوه های خشکبار افغانستان برای او گرفتم با پدرش آمدیم اول رفتیم مشهد زیارت امام رضا و روز دوم رفتیم تهران

بجای عروسی خبر شهادت واقعا سخته

دلم برای این تسلی دار که سرباز واقعی عمه اش بود و جا پای اباعبدالله جد بزرگوارش گذاشت

پسرم بجای سید مرتضی حسینی اشتباها در پیشوای ورامین دفن شد

مرتضی اخلاق خوب و مهربان داشت آدم های مظلوم را بیشتر دوست داشت نذر آأم های غریب و مظلوم می کرد می گفت مادر کاری نکن ریا بشه

4 پسری که دارم یک طرف بود مرتضی خاص تر بود

خیلی دلسوز خودم بود می گفت من اگر زنده باشم هیچ وقت نمی گذارم سر تو خم باشد

آنجا برشکار بود لباس عروس برش می داد و هم رزمنده بود در ایران برشکار مبل بود

یک زنی تهران گفت سرطان داشته و در تشییع شهید او را به غریبی و به جان مادرش زهرا قسم می دهد و شفا میگیرد


سخنرانی قاصدکی:

موضوع سخنرانی بازخوانی گام دوم انقلاب بود


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۰۸
قاصدک گمنام

نظرات  (۱)

قلمتان استوار
در پناه شهیدان باشید
التماس دعا...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی