قاصدک گمنام

قاصدک گمنام

قاصدک گمنام

قاصدک گمنام

شهید مدافع حرم محمد سخندان

جمعه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۰۵ ق.ظ

موعد دیدار با خانواده شهید

98/5/17

مشهد خ کوهسنگی خ امیرکبیر

 

محمد سخندان   نام پدر: مهدی      نام مادر: عذری دانا

تاریخ تولد: 1371/1/25      تاریخ شهادت: 94/8/15   

محل شهادت: سوریه حلب منطقه تک درخت      گلزار: بهشت رضا قطعه 30

 

مداح: برادر بامشکی

 

پای صحبت های همسر شهید:

سال 92 با شهید عقد کردم 16 ساله بودم و شهید 21 ساله بود . از دوستان برادرم بود . بسیج و پلیس افتخاری می رفتن. با خواهرشون همدوره کلاس راهنمایی بودیم

یک سال عقد بودیم و یک سال و دو ماه خونه دار بودم. خونمون خیابان علیمردانی بود 

مامانش می گفت محمد وقتی کوچیک بوده دور آیه ها و معانی قرآن خط می کشیده و حفظ می کرده و به من هم سفارش می کرد خواندن قرآن را

موقع بارداری مامانش خوب دیده بود بهش گفته بودن این بچت پسره اسمش رو بزار محمد و چند وقت برای شما امانته بعد میگیریمش

از بچگی بچه اهل بیت بود

از دوره مجردی عاشق شهادت بود 

یک ماه بود با من صحبت می کرد که بره می گفتم نه ما تازه خونه خودمون اومدیم شما هنوز وقت داری می گفت نه الان به ما احتیاج دارن 

انقدر غیرت داشتن و نمی تونستن طاقت بیارن که به حرم حضرت زینب جسارت بشه

یک شب گفت خودت جواب حضرت زینب رو بده 

پشتم لرزید

دیدم چه جوری دم از دین و خدا می زنیم باید عمل کنیم 

صبح تا شب که می رفت سر کار ساعت 7 و نیم می آمد می رفت تا صبح حرم امام رضا

خیلی از خود شهدا خواستن مخصوصا شهیدان بختی ، ک سوریه برن

اعتقاد دارم مرگ و زندگی دست خدایه ممکنه تو خونت هم باشی اتفاقی برات بیفته . کار محمد داربست بود تا حالا چند بار دست و پاش شکسته بود می تونست همینجا اتفاقی براش بیفته  

شبا با لپتاپش برا خودش مدرک درست می کرد که بعنوان فاطمیون برن 

انقدر زحمت کشید لهجه افغانی را یاد گرفت با کمک دوستش حامد گوهری

خصوصیات اخلاقیش خیلی مهربون و باصداقت بود یک بار به من دروغ نگفتن. حق الناس را خیلی تأکید داشتن . براش دغدغه بود به کسی بدهکار نباشه

خیلی شوخ طبع بودن در جمعی که بودیم همه رو می خندوندن

یک دفعه سرماخوردگی شدید گرفته بودم اومدیم خونه مامانم صبح زود بود براش صبحانه آماده کردم گفتم بخورین بریم دکتر گفت نه تو درد بکشی من صبحانه بخورم اول بریم دکتر

دفعه اولش بود که رفت سوریه و بعد 34 روز شهید شدن

می گفتم تو بری چکار کنم می گفت تو خدا رو داری

لحظه آخری که می رفت گفتم اگر رفتی شهید شدی میای تو این دنیا حضوری ببینمت مثل شهید همت؟  گفت آره اگر خوب باشی و واقعا یک موقع هایی دیدمشون

سوریه به دوستاشون گفته بودن من فردا ظهر شهید میشم . منطقه تک درخت حلب با مرتضی عطایی و شهید سنجرانی از روی تپه می رفتن تمام تیرها به سمتشون میخوره و تیر میخوره به شاهرگ دستشون و یک شبانه روز تو زمین های بلال بودن

موقعی که می خواستیم با پیکرشون وداع کنیم انگار محمد واقعا به حرفام گوش می داد باهاشون صحبت کردم گفتم محمد اگر کم گذاشتم منو ببخش شهادتشون رو بهشون تبریک گفتم احساس کردم واقعا صدامو می شنید اومدم خونه خوابش رو دیدم در تابوت انقدر نورانی بود صورتش ، می خندید چشاش باز بود گفتم محمد ازم راضی هستی با خوشحالی گفت آره راضیم

یک دفعه دلم گرفته بود با عکسش صحبت می کردم ی معرفت رفتی ما رو فراموش کردی خواب دیدم با مامانم با چادر رنگه از خونه می رفتیم بیرون محمد موتور تریل داشت از پشت داد زد محدثه من تو رو فراموش نکردم به یادتم ما شهدا زنده ایم

مامانم رو خیلی دوست داشتن در خواب به مامانم گفته بودن امانتی که بهم دادین رو بهتون برگردوندم

من اصلا احساس کمبود نمی کنم هر وقت دلم میگیره یا میرم حرم یا با خودشون صحبت می کنم 

 

بعد شهادتش متوجه شدم به چه کسایی کمک می کرده خیلی تودار بودن هر حرفی رو نمی زدن

 

خودش خواب ائمه رو دیده بود برا منم که همسرش بودم تعریف نکرد خودشون می دونستن که شهید میشن خودم هم می دونستم که شهید میشن بهش میگفتم یه حس غریبی میگه من و شما نمی تونیم با هم زندگی کنیم 

 

تکیه کلامش بود "برای هر رسیدنی باید رفت"

 

برای خانم ها عفت رو تأکید داشتن و این که چادر خاکی حضرت زهرا رو زمین نزاریم و برای مردها غیرت

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۱۸
قاصدک گمنام

نظرات  (۲)

زنده باد شهدای حرم

پاسخ:
پیشنهاد میکنم مطلب کامل شده رو مطالعه کنین
بله البته که زنده هستن

سلام و صلوات خدا بر شهیدان مدافع حرم

به سهم خودم از همه ی بزرگوارانی که در جلسه حضور پیدا نمودند قدردانی میکنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی