قاصدک گمنام

قاصدک گمنام

قاصدک گمنام

قاصدک گمنام

برادران شهید مدافع حرم مجتبی و اسماعیل حسینی

پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۳۸ ب.ظ

موعد دیدار با خانواده شهید

98/5/31

مشهد خ شهید آوینی 57

 

سیدمجتبی حسینی      نام پدر: محمدنبی   نام مادر: نیک بخت هاشمی

تاریخ تولد: 1365 شب میلاد امام حسن علیه السلام

تاریخ شهادت: 94/1/1  حلب بصر الحریر   گلزار: بهشت رضا مشهد

 

سید اسماعیل حسینی   تاریخ تولد: 71/10/11     تاریخ شهادت: 94/12/21

محل شهادت: تدمر     گلزار: بهشت رضا مشهد

مداح: سیدمرتضی بامشکی

 

پای صحبت های مادر شهیدان:

6 دختر داشتم و 3 پسر

مجتبی پسر اولم بود و اسماعیل پسر دومم

نامادری بچه ها هم 12 فرزند دارد

سید مجتبی ازدواج کرده بود و یک پسر داشت، 
وقتی سوریه رفت بعنوان فرمانده انتخاب شد و بعد دوماه شهید شد، 
به ما گفتن مفقود شده.... ما در افغانستان بودیم که از سپاه خبر دادن پیکر شهید پیدا شده ، ما صبر میکنیم تا برای تشییع پیکرش به ایران بیایید اما چون مدارک عبورمون جور نشد نتونستیم تو مراسمش شرکت کنیم ولی از اقواممون که تو ایران بودند شرکت داشتن... 
ولی برای مراسم تشییع پیکر سید اسماعیل حضور داشتیم ... ایشون حدود سه سال در سوریه بود و بعد از حدود یک ماه مرخصی برمی گشت، بار آخر که اومده بود به دیدن همه اقوام رفت ، سر مزار برادرش رفت، امام رضا علیه السلام رو زیارت کرد، وصیتنامشو نوشت ، از همه خداحافظی کرد و رفت و دیگه برنگشت...

🌺 هردو پسرم در افغانستان آموزش دیده بودن و با طالبان می جنگیدن ، همیشه اخبار رو گوش میدادن‌... وقتی جنگ در سوریه رخ داد ، وطن رو ول میکنن و برای دفاع از حرم حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیها راهی سوریه می شوند...

🌺 سید اسماعیل در افغانستان خدمت میکرد و با طالبان می جنگید، یک روز با ما تماس گرفت ک میخوام برم ایران، گفتم چرا؟ گفت خب دیدن اقوام و فامیل ، نگفت میخواد بره سوریه، بعد مدتی عموش از ایران تماس گرفت که سید اسماعیل برای سوریه ثبتنام کرده ، بهش زنگ زدم و گفتم خب جنگ اینجا با اونجا چه فرقی داره، اینجا هم ثواب می کردی( می خواستم حرف دلشو بدونم)، گفت نه مادر، اونجا جنگ ناموسیه ولی اینجا دفاع از اهل بیته ؛ بعد به شوخی گفت: آی اینجا کیف میده ...🌹

🌺یکبار سید اسماعیل مجروح شده بود و در بیمارستان حلب بستری بود، یک دوستی به نام سید طاهر موسوی داشت که شهید شده بود، یک شب اون رو در خواب می بینه که صداش میزنه اما وقتی میخواد به سمتش بره یک آقای سبزپوش دستشو میگیره و نمیذاره بره ، بعد دوستش چند جمله میگه که فقط این جمله رو میفهمه:« شما با چهارمین عملیات به ما ملحق میشی» 🌺 

🌺به نظرم جهاد برای اسلام واجبه و ما باید از اهل بیتمون دفاع کنیم، وقتی بچه هام این شوق و علاقه رو داشتن ، چرا من مانعشون بشم؟ 

🌺بچه هام خداروشکر خوب بودن، کسی ازشون ناراحتی، شکایتی چیزی نداشت ، تو خونه ی پرجمعیتمون هم همینطور...  
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۳۱
قاصدک گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی